محبوبین الهی

طنز

ارسال شده در 5 فروردین 1397 توسط منصوره غلامي در طنز

 

قصر بی سقف

«ثروتمند بخیلی به واعظی انگشتر بی نگین داد و به او التماس دعا گفت. واعظ هنگام دعا بر بالای منبر گفت: الهی! این شخص را که به من انگشتری داد، قصری به او بده که چهار دیوار داشته باشد و سقف نداشته باشد. وقتی واعظ از منبر پایین آمد، آن شخص گفت: من قصری را که سقف نداشته باشد، می خواهم چه کنم؟ واعظ گفت: هر وقت انگشتر من بانگین شد، چهار دیوار تو هم سقف دار خواهد شد».

نظر دهید »

نکته اخلاقی

ارسال شده در 5 فروردین 1397 توسط منصوره غلامي در نکات اخلاقی

 

بندگی من یا آزادی تو؟

روزی خلیفه وقت، کیسه پر از سیم با بنده ای نزد ابوذر غفاری فرستاد. خلیفه به غلام گفت: «اگر وی این از تو بستاند، آزادی». غلام کیسه را به نزد ابوذر آورد و اصرار بسیار کرد، ولی وی نپذیرفت.

غلام گفت: آن را بپذیر که آزادی من در آن است و ابوذر پاسخ داد: «بلی، ولی بندگی من در آن است».

نظر دهید »

نکته اخلاقی

ارسال شده در 5 فروردین 1397 توسط منصوره غلامي در نکات اخلاقی

گران بهاترین شی

شیخ ابی سعید ابی الخیر را گفتند: فلان کس بر روی آب می رود. شیخ گفت: «سهل است، وزغی و صعوه ای بر روی آب می برود.» شیخ را گفتند: فلان کس در هوا می پرد. شیخ گفت: «زغنی و مگسی نیز در هوا بپرد.» او را گفتند: فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری می برود. شیخ گفت: «شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب می شود. این چنین چیزها را بس قیمتی نیست. مرد آن بود که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بجنبد و با خلق داد و ستد کند و با خلق درآمیزد و یک لحظه از خدا غافل نباشد».

 

ارزش واعی انسان به این است که همواره به یاد خداوند باشد و هرگز حضور او را از یاد نبرد.

نظر دهید »

نکته اخلاقی

ارسال شده در 5 فروردین 1397 توسط منصوره غلامي در نکات اخلاقی

 

 

تیزهوشی شاگرد ابن سینا

روزی ابن سینا از جلو دکان آهنگری می گذشت که کودکی را دید. آن کودک از آهنگر مقداری آتش می خواست. آهنگر گفت: ظرف بیاور تا در آن آتش بریزم. کودک که ظرف همراه نداشت، خم شد و مشتی خاک از زمین برداشت و در کف دست خود ریخت. آن گاه به آهنگر گفت: آتش بر کف دستم بگذار.

ابن سینا، از تیزهوشی او به شگفت آمد و در دل بر استعداد کودک شادمان شد. پس جلو رفت و نامش پرسید. کودک پاسخ داد: نامم بهمن یار است و از خانواده ای زرتشتی هستم. ابن سینا او را به شاگردی گرفت و در تربیتش کوشید تا اینکه او یکی از حاکمان و دانشمندان نام دار شد و آیین مقدس اسلام را نیز پذیرفت.

نظر دهید »

نکته اخلاقی

ارسال شده در 5 فروردین 1397 توسط منصوره غلامي در نکات اخلاقی

 

دعای مادر

از بایزید بسطامی، عارف بزرگ، پرسیدند: این مقام ارزشمند را چگونه یافتی؟ گفت: شبی مادر از من آب خواست. نگریستم، آب در خانه نبود. کوزه برداشتم و به جوی رفتم که آب بیاورم. چون باز آمدم، مادر خوابش برده بود. پس با خویش گفتم: «اگر بیدارش کنم، خطاکار خواهم بود.» آن گاه ایستادم تا مگر بیدار شود. هنگام بامداد، او از خواب برخاست، سر بر کرد و پرسید: چرا ایستاده ای؟! قصه را برایش گفتم. او به نماز ایستاد و پس از به جای آوردن فریضه، دست به دعا برداشت و گفت: «خدایا! چنان که این پسر را بزرگ و عزیز داشتی، اندر میان خلق نیز او را عزیز و بزرگ گردان».

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 14
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 18
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21
  • ...
  • 104
 خانه
 تماس
 ورود
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

محبوبین الهی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • احادیث
  • مناسبتها
  • اعتقادی
  • معرفی کتاب
  • تربیتی
  • مهدویت
  • نکات اخلاقی
  • سخنان رهبر
  • رهبری
  • شهدا
  • سیاسی
  • نکته روز
  • درمحضر استاد
  • حکایت
  • طنز

Random photo

نکته روز

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان